کی K

کی می رسد روز وصال بی قراران ( اشعار کافشین (کریم شاهزاده رحیمی))

کی K

کی می رسد روز وصال بی قراران ( اشعار کافشین (کریم شاهزاده رحیمی))

شعری برای عید قربان

 

 
 
 

 

می برند حاجیان برای خدا چارپایی به رسم قربانی

یاد آن ساعتی که ابراهیم ز پسر میگذشت عرفانی

 

تو ز احساس  یک پدر ای دوست در چنین لحظه ای چه میدانی

عشق آنجا چقدر جدّی بود و خدا بود و یار و مهمانی

 

 و منا هم نفس نفس میزد و صفا کرده  بود طوفانی

ای تمام وجود ابراهیم تو تو هستی  فقط تو جانانی

 

گوئیا هر چه بر رگش میزد خنجرش کند بود میدانی

سنگها میشکست با خنجر کآمدش آن ندای رحمانی

 

گوسفندی گرفت و قربان کرد جای شیرین پسر به آسانی

شاید آنجا چنین به او فرمود کردگار کرشمه پنهانی

 

صبر کن عاشقانه ابراهیم تا ز نسلت بیاید آن فانی

هر چه دارد به عشق خواهد داد عشق و پروانگی و عریانی

 

و تمام پیمبران رفتند به تماشای آن سرافشانی

سعیشان عاشقانه برپا شد چه منایی و عید قربانی 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
A چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:54

ای شعر قشنگی بود

خیلی ممنون سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد