تو خسته ای گم گشته او پرکنده ام من!

 

تردید دارم مرده ام یا زنده ام من /      / گویا که دورم خسته ام بازنده ام من

 

سوهان روح من شده دنیا پرستی /     / دور از تبسم بی خیال خنده ام من

 

عمری تلف شد در خیال خودنمایی /    / از خود همیشه دائما شرمنده ام من

 

در سی نمای چهره مرداب مردیم/      / تو خسته ای گم گشته او پر کنده ام من

 

در جام چشمانم بریز ای جان چشمم / / نوشیدنت را طالبم تا  بنده ام من

 

ای کاش چون خون در رگم می ریخت جامت /   / خورشید می نوشم دگر تابنده ام من