بازیچه زبان شد ،عرفان و دانش و دین!

 

 بازیچه زبان شد ،عرفان و دانش و دین

اسرار عارفان شد آواز های نسرین

 

رازی که بود پنهان در نزد عشق بازان

با طبل و ساز می گفت استاد طبل سازان

 

علم بدون تهذیب ام المصائب ماست

از زاهدان ناپاک هر گوشه جنگ و دعواست

 

وقتی طبیب می گفت سیگار مرگ خاموش

می رفت و دود می کرد در کنج لانه ی موش

 

می گفت شیخ جنت در نزد ما حقیر است

یک روز  دیده می شد در مرز باغ گیر است

 

در گردنه به تک چرخ از مرگ یار می گفت

گویا که بی خبر بود مانند یار می خفت

 

در معده حقیری حوضی گلاب ریزند

باید به دستشویی با صد عذاب ریزند

 

در کاسه پر از گل دریا نگشت داخل

باید که کرد کاسه مخلوط خاک ساحل


این مقاله را در پست اول وبلاگ http://KAFSHIN.BLOGFA.COM حتما ببینید

 

 لطفا اینطوری پارسی را پاس نداریم