گاهی یک غزل از همون مصرع اولش داد می زنه که من می خوام یک شعر غنائی بشم و نه یک شعر سیاسی و نه یک شعر اجتماعی ! میگه که می تونه خیالی بودن عشق مجازی رو در چند سطر توضیح بده ! میگه که دنبال یه آدم با حوصله می گرده تا بسازدش ! ولی به یکی مثل من بر میخوره و تبدیل به تلی از کلمات میشه که کنار هم چیده شدند : گرچه از مـــهد مــرا مرده حسـابم کردی چند وقت است دگر کشته و قابم کردی ! زنده کردی و کشیدی به خرابات مرا آری ای دوست خرابم تو خرابم کردی عمرم از کودکیم قصه برگشتن بود تاب بستی و مرا عاشق تابم کردی چه خیالات شگفتی که تو با من باشی نقشه بودم سر ته نقش بر آبم کردی بردنم بردنم ای یار ز یادت نرود چون نظر کرده و مست از می نابم کردی آخر این قصه تکراری من کامل نیست نرسیدیم ؛ نوشتی و کتابم کردی در الفبای تو کافیست چو شین کلمه و شعر کافشین حاضر اگر ثبت غیابم کردی |