گرچه سروده ها همه اش عاشقانه نیست

 

گرچه سرود ها همه اش عاشقانه نیست

له له زدن ز سینه سوزان بهانه نیست

عاشق به غیر چهره معشوق ننگرد

چشمی اسیر لیلی و چشمی به لانه نیست

در آستان او همه از خون وضو کنند

از چشم و دل چکیدن خونها فسانه نیست

از پچ پچ ستاره به گوش کرات سرد

جانی که گرم شد دگرش سرد خانه نیست

اینجا دگر ندهندش زکوچه راه

هر چشم رهگذر که غمش عاشقانه نیست

بلبل سکوت کن بشنو حرف شاپرک

که آتش سکوت پر او ترانه نیست

گر ادعای عشق و ارادت زیادت شد

تقصیر توست از بد اهل زمانه نیست

گر کاف شین ببیندت ای مهر بی کران

هر جا نظر کند نظرش را کرانه نیست