کی K

کی می رسد روز وصال بی قراران ( اشعار کافشین (کریم شاهزاده رحیمی))

کی K

کی می رسد روز وصال بی قراران ( اشعار کافشین (کریم شاهزاده رحیمی))

تقدیم به رِژیم متقلب صهیونیستی آمریکا

 


خدایش بعضیا چقدر پر رو تشریف دارند که با وجود N گروه ناظر بین المللی حالا میخواند با ادعای تقلب توی عراق نامنی رو بیشتر کنند ، عراقی که همین طوری کلی نامن هست تا بهانه حضور آمریکائی های تروریست و تروریست پرور رو فراهم کنه وای به حال وقتی که بخواند با این اسم رمز به مردم عراق حمله انتحاری بی حد حصر کنند خلاصه این ادا و اصولهای بعضی ها بهانه ای شد که تو نخ ساختن یه شعر در مورد تقلب باشم !


 


از تقلب بگویمت بنگر ؛ ادعا کردن حقوق بشر !


بازتعریف واژه ای مبهم می شود رویکرد قوم شرر


 


خوب بنگر به کار صهیون ها ادعاهای طنز میمون ها


ادعا می کنند آزادی هست فرزند دیو چون دلبر


 


ادعا می کند دموکراسی مثل مصر و کمی کرواسی


رأی گیری چقدر وسواسی لیک از آل سعود هم بدتر


 


ادعا می کند مبارزه با ترور و جنگ و فتنه و بلوا


لیک تا می تواند و شدنی است می کشد سوی کودکان لشگر


 


ادعا می کند نجات زمین فیلمهای عجق بیا و ببین


ولی از گازهای گلخانه می کند پر جهان به بحر و بر


 


ادعا می کند به جای مسیح منجی آخرالزمان شده است


لیک با کارهای دجالی به در آورده از مسح پدر


 


ادعا می کند خبر آزاد ؛ ادعا می کند بشر آزاد


ولی از حبس صد گزارشگر نیست اصلا به دست خویش خبر


 


ادعا می کند حقوق زنان می کند زن اسیر اهرمنان


دختران را به بردگی برد این دایه مهرباتر از مادر


 


این تقلب دگر چه خوب و چه بد خب دگر شاخ و دم نمی خواهد


کو تقلب نگاه کن بنگر این ایالات حیله گر پرور


 


تفاوت من خل با توئی که نابغه ای

توئی که منتظر روز فتح ایرانی

و من که منتظر روزگار پایانی

 

و خون تو که سر بوف کور خواهد ریخت

و خون من که برای ظهور خواهد ریخت

 

توئی که خام نداهای خام تر ز خودی

توئی که عاشق والائی خدا نشدی

 

و من که گریه برای حسین جان من است

شهید راه خدا گشتن آرمان من است

 

توئی که نام وطن می بری برای خودت

شبیه او نشدی تا کنی فدای خودت

 

توئی که خاطره های وطن برایت نیست

توئی که ژاله و اروند و فکه جایت نیست

 

منی که از تب داغ هویزه می آیم

ز روضه عطش و خون و نیزه می آیم

 

تو از شلمچه و از خاک و خل چه می دانی

به من بگو  که ز نیزار و پل چه می دانی

 

 این مثنوی را به طور کامل در این آدرس بخوانید صدای پای سحرKAFSHIN.BLOGFA.COM

تو در طلای طلائیه خاک می بینی

شهید راه خدا را هلاک می بینی 

.......................

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست

وقتی که دنیا این قدر افسرده باشد

شیداترین یارم کنارم مرده باشد

 

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست

یا داخلش یک غنچه پژمرده باشد

 

وقتی که از هر باد می پرسم بگوید

باید یکی دیگر دلت را برده باشد

 

وقتی روانکاو و پزشک و شیخ و عامی

هذیان بگوید کاملا افسرده باشد

 

کافیست شهری این طرفها بوده باشی

تا کافشین شعر از بهار آورده باشد

 

تا باز تسکین یابد این زخم تبرها

بر سینه ام مهر ولایت خورده باشد

شعری برای عید قربان

 

 
 
 

 

می برند حاجیان برای خدا چارپایی به رسم قربانی

یاد آن ساعتی که ابراهیم ز پسر میگذشت عرفانی

 

تو ز احساس  یک پدر ای دوست در چنین لحظه ای چه میدانی

عشق آنجا چقدر جدّی بود و خدا بود و یار و مهمانی

 

 و منا هم نفس نفس میزد و صفا کرده  بود طوفانی

ای تمام وجود ابراهیم تو تو هستی  فقط تو جانانی

 

گوئیا هر چه بر رگش میزد خنجرش کند بود میدانی

سنگها میشکست با خنجر کآمدش آن ندای رحمانی

 

گوسفندی گرفت و قربان کرد جای شیرین پسر به آسانی

شاید آنجا چنین به او فرمود کردگار کرشمه پنهانی

 

صبر کن عاشقانه ابراهیم تا ز نسلت بیاید آن فانی

هر چه دارد به عشق خواهد داد عشق و پروانگی و عریانی

 

و تمام پیمبران رفتند به تماشای آن سرافشانی

سعیشان عاشقانه برپا شد چه منایی و عید قربانی 

 

سیاست چیست ؟!

 


به شه گفتم سیاست چیست دانی

بگفتا ، ( قدر دانی نوجوانی )

 

سیاست داشتن یعنی که امروز

همان فرداست در دیبای دیروز

 

سیاست چیست او را نیز دیدن

هوای عاشقی را برگزیدن

 

سیاست چیست یعنی تیز هوشی

که در دستت نگه داری تو گوشی

 

سیاست چیست از کام دو روزه

گذشتن با نماز و کار و روزه

 

سیاست چیست یعنی رند بودن

دمی در روم یک دم هند بودن

 

سیاست چیست یعنی با زرنگی

بهشتی میخری با مین جنگی

 

سیاست چیست یعنی با ذکاوت

کنی راحت دلت از هر عداوت

 

سیاست چیست یعنی شاه بودن

ولــــــی در ( بـنـده الله بـــــودن )

 

سیاست چیست یعنی با وکالت

بیفتی باز دنبال عدالت

 

سیاست نیست این مردم فریبی

و آخر سر تماما بی نصیبی

 

سیاست چیست فرزندی خدائی

برای روزهــای بــی دوائــی

 

سیاست نیست با هر خودنمائی

شــوی آماج دشنام هوائی

 

سیاست نیست بر کرسی نشستن

برایش جام فردا را شکستن

 

سیاست را علی آموزگار است

نگو دین راست با مردم چه کار است

 

بخواهی یا نخواهی در میانی

مگر روزی که خود در آن جهانی


سیاست نامه ها تا فجر موعود
فقط باشد رهی بن بست و مسدود

بیا مهدی جهانی کن صدایت
بیا ما را ببر تا بی نهایت

بیا آزاد کن اندیشه ها را
سیاسی کن تمام پیشه ها را


بیا و راز عالـم برمـــلا کن
بگوید کافشین آمین دعا کن

 

صندوق  نظر و یادداشت